جايي كنار جاده ميايستند و گوشي به دست اسعد ميرسد، هول شده است، صدايش ميلرزد، نفس نفس ميزند. نميخواهد هيچ لحظهاي را براي رسيدن به خانه تلف كند. «بعد از هشت سال خدا را شكر ميكنم. فقط خدا را شكر ميكنم و از همه بزرگواراني كه برايم زحمت كشيدند تشكر ميكنم.» اين را ميگويد و گوشي را ميدهد به دست ايزدي كه در اين مدت براي آزادي اسعد كم نگذاشته و به گفته خود اسعد، يكي از كساني است كه زندگياش را مديون پيگيريهاي اوست. بهمن ايزدي، رييس هياتمديره كانون سبز فارس، از آزادي اسعد از زنداني ميگويد كه چسبيده به كوههاي ياسوج است و حتما از ميلههاي بالاي ديوار اتاق زندان، تنها دلخوشي اسعد محسوب ميشدند. ايزدي در گفتوگويي كوتاه كه در ميانه رساندن اسعد به خانهاش دارد، ميگويد: «اسعد را از زندان تحويل گرفتيم و در راه خانهاش هستيم. از زنداني بيرون آمد كه به كوههاي ياسوج چسبيده بود. بعد از هشت سال دارد به زادگاهش، شهرش ميرود تا خانه و خانوادهاش را ببيند.»
به خانه كه ميرسند، ايزدي از دور ايستاده و نگاه ميكند. پشت تلفن ميگويد: «ديگر اسعد را نميبينم آنقدر كه در ميانه جمعيت گم شده. هنوز به در خانه نرسيده و هنوز خانوادهاش را نديده كه در ميان سيل جمعيت گم شد. از دور ايستادهام و تماشا ميكنم لذت آزادياش را.»
مهمانها كه كم شدند، هول و استرسش كه كمتر شد، چند دقيقهاي هم پاي تلفن حرف زديم. اسعد ميگويد شبيه اصحاب كهف شدهام، همهچيز عوض شده جز «دنا» كه ماندني است. محيطبان دنا از نخستين ساعات آزادياش ميگويد:
امروز نخستين روز آزاديتان بعد از نزديك به هشت سال است. حس و حالتان چگونه است؟
در اين چند ساعتي كه از آزاديام ميگذرد، نزديك به ٢٠ هزار آدم ديدم. آنقدر گيج شدهام كه نميدانم بايد چه بگويم. فقط ميدانم خوشحالم.
فكر ميكرديد بعد از هشت سال بار ديگر خانوادهتان را ببينيد؟
اين را خدا فقط ميدانست. من توكل به خدا داشتم. همه تلاش كردند، درست است كه خانم دكتر ابتكار معاون رييسجمهور و رييس سازمان محيط زيست بودند و تلاش هم كردند، اين را جلوي خودشان هم ميگويم كه من زندگيام را مديون حاجآقا ملكحسيني نماينده رهبر در خبرگانم.
ايشان خيلي در رضايت گرفتن از خانواده رضايي براي شما تاثير داشتند؟
بله خيلي تاثير داشتند.
خانواده رضايي را ديديد؟ با پدر مجتبي صحبت كرديد؟
هنوز نديدمشان. ولي ديروز (يكشنبه) پدرم با ايشان صحبت كردند، روبوسي كردند. نزديك به هزار نفر ديروز در مراسم ايشان را ديدند. ديگر كدورتي در ميان نيست. امروز نميتوانم بروم خانواده رضايي را ببينم، اما حتما به ديدنشان ميروم.
مادر و همسرتان با ديدن شما چه واكنشي داشتند؟
مادرم كه داشت گريه ميكرد. احساس مادري كه بعد از هشت سال فرزندش را ببيند چگونه است. من بعد از هشت سال بيرون آمدم. خانههايي را ميبينم كه نبودند. مثل اصحاب كهف شدم. خيلي سختي كشيدم.
واكنش شما و همسرتان بعد از هشت سال از ديدن هم چه بود؟
هم من خوشحالم، هم او. مگر ميشود آدم خوشحال نباشد.
شنيدم وقتي رفتيد زندان تازه عقد كرده بوديد؟
بله تازه عقد كرده بوديم. من بعد از هشت سال از زندان، از يك فضاي بسته بيرون آمدم. توانايي صحبت كردن ندارم. همهچيز عوض شده است، تنها چيزي كه عوض نشده دناست كه ماندني است. من هفت سال و هفت ماه زندان بودم، بچه هفت ساله شده ١٤ ساله، همه آدمها عوض شدند.
قصد داريد به محيطباني برگرديد؟
بله. با كمال ميل به محيطباني برميگردم. ما براي محيط زيست، عمرمان را گذرانديم و محيط زيست مملكتمان را دوست داريم. از خانواده رضايي، از مادر مجتبي تشكر ميكنم كه از من گذشتند و زندگيام را به من برگرداندند.
/روزنامه اعتماد