به گزارش تابناک کهگیلویه و بویراحمد ، دکتر سیاوش نریمان ، شاعر ، نویسنده و استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی یاسوج به مناسبت روز سعدی با انتشار مقاله ای نوشت :
اولِ اردبهشتِ بهاری، روزِ نگارش گلستان است و بدین بهانه این روز را به نامِ روز سعدی نامیده اند.
در آغاز سخن، این روز بشکوه را به آستانِ حکیمان، شاعران، ادیبان و دوستاران سخنِ شیرین پارسی تهنیت میگویم و شادباش.
سعدی در کنارِ فردوسی، خیام، سنایی، نظامی، عطار، مولوی و حافظ، مفاخر بی بدیلِ شعر و ادب پارسی اند.
او افصح المتکلمین است و استادِ بلامنازعِ سخن پردازی و غزلسرایی.
گلستان و بوستانش در مدارس دینی و دانشگاههای شرق از منابعِ تعلیم و تعلُّم است.
شیخ شیراز بسانِ جهانگردی ورزیده در اقصای عالم، سیر و سفر داشته و به قولِ خودش از هر گوشه ای، تمتُّعی یافته و از مصاحبت با فحول و حتا تودههای مردم، جرعههای معرفت، نیوشیده و نوشیده است.
در اقصای عالم بگشتم بسی
به سر بردم ایام با هر کسی
تمتُّع زِ هر گوشهای یافتم
زِ هر خرمنی، خوشهای یافتم.
سلاست کلام و عذوبتِ بیان او در گلستان، بوستان و دیگر آثارِش، عضله روح مخاطب را میتکانَد و در جان ها، شور میآفریند.
مخاطب سخنش انسان است و پیامش به ابناء بشر، عشق است و عشق:
مرا مگوی که سعدی، طریقِ عشق رها کن
سخن چه فایده گفتن چو پند، میننیوشم.
جای دیگری گفته:
گویند مگو سعدی چندین سخن از عشقش
میگویم و بعد از من، گویند به دوران ها.
یا در غزلی دیگر:
گویند روی سرخ تو سعدی چه زرد کرد
اکسیر عشق در مسم آمیخت، زر شدم.
در غزلِ عاشقانه، بدیل و عدیلی ندارد تا جایی که برخی را عقیده بر آن است که حافظ راز با آن همه مکانت و وزانتِ در غزل، وامدار و خوشه چینِ مزرعه سعدی ست.
«فرانسوا ولتر» با تفرُّسِ در گلستان او که آینه تمام نمای فرهنگ و مدنیتِ ایران و ایرانی ست، ایرانیها را تمدن آفرین میخواند و حتَّی «کارنو» فرانسوی، به خاطر تعلقِ خاطرش به سعدی شیرازی، اسم سعدی را برای پسرش برگزیده است.
سعدی هم در فرم و ساختار و هم در مضمون و محتوا، اهلِ حکمت و ادب را در ادوار گذشته تاکنون مسحورِ ایجاز کلام و اعجازِ بیان خویش کرده است.
به قول عارف شاعر جناب مولوی که سروده است:
خوشتر آن باشد که سرِّ دلبران
گفته آید در حدیثِ دیگران.
نقلِ سخنِ ارنست رنان در نعت و تبجیل سعدی بر دل مینشیند که گفته است:
«در حقیقت، سعدی یکی از خودِ ماست. عقلِ سلیمِ خدشه ناپذیرش، لطافتی که به گفته هایش روح میبخشد و سخن شوخِ ملایمی که سعدی بدان وسیله، عیوب و انحرافات عالمِ بشری را انتقاد میکند، سعدی را در چشمها عزیز میدارد. خواننده در هنگام مطالعه آثار سعدی تصور میکند که کتاب یک معلِّم اخلاق یا یک بذله گوی قرن شانزدهمِ میلادی را میخواند.»
بر خلافِ اظهارنظرهای خصمانه برخی نظیر احمد کسروی که بر سعدی «بسی کمانِ ملامت کشیده»، اندیشههای شیخ اجلِّ شیراز، مشحون است از مضامین متعالی که در مطاویِ نثر و نظمش، انسان دوستی، مهرورزی و عشق موج میزند. به زعم برخی، ویکتور هوگوی فرانسوی که در مردم دوستی و مسالمت جویی، کُفوِ هم اندیشِ سعدی ست در بعضی آثارش از شاعر شکرین کلامِ شیراز، الهام و تأثیر گرفته است.
هوگو با بهره گیری از پیام دلنشین سعدی در گلستان مینگارد: «همه چیز گذران است، شرق، عظمت خود را روزی از دست خواهد داد. پس چه باید کرد؟ باید گلستانی ساخت که بادِ خزان را بر بدن او دستِ تطاول نباشد و گردشِ زمان، عیشش را زائل نکند.»
استادان نام آشنا و مدقِّقی بسانِ بدیع الزمان فروزانفر، غلامحسین یوسفی، شفیعی کدکنی و. در مقوله سعدی پژوهی کارهای فربه و چشمگیری خلق کرده اند که بحث و فحص آن را به فرصتی دیگر موکول میکنیم.
به تعبیر استاد شفیعی کدکنی، خداوند در سرشت ِسعدی، جوهرِ شاعری را در حدِّ نهایی آن به ودیعه نهاده است.
جان سخن این که کلام سعدی مالامال است از حکمت و اخلاقِ عملی که البته شرح و بسط آن در این اندک مجال نمیگنجد.
سعدی به خاطرِ حلاوت و عذوبتِ سخنش، بیشتر از حافظ راز در ذائقه جهانگردان مینشیند؛ زیرا حافظ، آرمانی و انتزاعی میاندیشد، اما سعدی به موضوعاتِ جزئی و محسوس میپردازد.
ناگفته پیداست که در به کارگیری تزیینات هنری و ادبی، میناگری واژگانی، منبَّت کاری غزل و تذهیب معنا، حافظ بی نظیر است و یکته تاز.
سعدی، جهانگرد است و نگاهش معطوف به جهانِ بیرونی و سیرِ در عالم آفاق، ولی حافظِ شیراز به سیر در عوالمِ انفسی و کشف باطن میپردازد.
شیخ شیراز، حکیم است و آموزگارِ اخلاق که با حکمت و وعظ، ذمائم و نکوهیدنیها را به باد انتقاد میگیرد، اما خواجه حافظ، مصلح و منتقدِ اجتماعی ست که با تیغِ تیزِ انتقاد، بر کژیها و ناراستیها میشورَد و میتازد و البته در صدد است که طرحی نو در افکند.
نگارنده هرگز بر سرِ آن نیست که در باره این دو نادره دوران به داوری بنشیند بلکه بدان خاطر که ذکرِ یکی از آن دو، دیگری را به ذهن، متبادر میکند، برخی از ابعاد و ابعاضِ وجودی شان را به ایجاز، متذکر شده است.
در خاتمه کلام، نگارنده، وجیزه اش را با سخنِ زنده یاد محمدعلی فروغی خاتمه میبخشد که گفته بود: «سعدی دریاست و حافظ، کوه.»
مبرهن است که دریا تابلویِ زیبایی و مظهرِ صنعِ صانع و کوه هم آیتی ست شگفت آور و دالّ بر عظمتِ خدا. این سخن فروغی مُشیر بر آن است که هر دو شاعر، نادره اند و در اوجِ کمال، و ترجیحِ یکی بر دیگری نه معقول است و نه پذیرفتنی.
با تبجیل و نکوداشتِ دوباره از استاد بلندآوازه شعر و سخن، سعدی شیرازی.
به پایان آمد این دفتر، حکایت همچنان باقی.
به صد دفتر نشاید گفت حسب الحالِ
مشتاقی.