تصاویری در روزنامهها چاپ شده بود که جوان، ببخشید عاقله مرد 35 ساله شکم گندهای را که شبکلاه سیاه باشلق مانندی روی سر داشت، ...
کاملاً شبیه آدمکشان داعش! با خیال راحت روی موتورسيكلت هوندا نشسته و خیلی خونسرد سرگرم روشن کردن و به کار انداختن موتورسيكلت بود. معلوم شد این فرد سارق مسلحی است که با یک اسلحه ظاهرا کلت 45 آمریکایی (این طور که در عکس دیدم) به یک شعبه بانک صادرات در مشهد حملهور شده و 28 میلیون تومان وجوه بانک را به سرقت برده است. آن هم ساعت 10 و 30 دقیقه صبح! سپس با خیال راحت روی موتورسيكلت نشسته و بدون عجله موتور را روشن کرده و دنبال کار خود رفته است. جل الخالق!! 28 میلیون تومان مبلغ کمی نیست. ایشان حدود سه چهار هفته هم مواد کشیده و هم با این مبلغ خوش گذرانده، شاید هوس یک سفر کیش یا ترکیه را هم بکند. پس از گذشت سه چهار هفته یا کمتر دوباره از کنام خود با همین هیکل سنگین بالای 120 کیلو بیرون آمده به کسب اطلاعات پرداخته با پرس و جوهایی که میکند یا دوستانی که دارد زمان مناسب برای دستبرد زدن به یک شعبه را شناسایی کرده عملیات بعدی را انجام خواهد داد منتظر باشید و خبرش را بخوانید. در خبر آمده بود: «دقایقی بعد مأموران پلیس در محل حضور یافتند» سارق که از بانک خارج شده بود، چرا در همان لحظاتی که از بانک بیرون رفته بود و میشد در بانک را از داخل بست مسؤولان بانک آژیر خطر را به صدا درنیاوردند و موجب وحشت و سراسیمگی سارق خیکی نشدند. درهای شعب بانکها معمولاً دوجداره و چفت و بست محکمی دارد و 35 سال پیش در بانکهای سوئیس شخصاً دیدم با یک فشار به پدالی که زیر میز رئیس بانک قرار داشت یک کرکره پولادین از بالای سر در پایین میآید و در را پوشش میدهد. از سوی دیگر چرا بانکها با این همه پولی که در اختیار دارند و در کارهای مختلف حتی غیرمرتبط به بانکداری سرمایه گذاری میکنند، هزینه استقرار یک پلیس مسلح را در شعب بانک تقبل نمیکنند، از سوی دیگر چرا پیشگیریهای لازم انجام نمیشود. در دهه 1930 م که انواع مهاجران به لندن آمده و سرقتهای زیادی انجام میشد مانند سرقت خیابان سیدنی پلیس لندن 300 اتومبیل گشتی را در خیابانهای این شهر به طور مداوم در حال تردد نگاه میداشت و گذشته از آن چون تلفن بیسیم روی اتومبیل متداول نشده بود در هر کوچه و خیابان یک جعبه کوچک فلزی با درپوش شیشهای نصب شده بود که در صورت بروز سرقت یا جنایتی پلیس محله میتوانست شیشه را شکسته با تلفن مخصوص 999 مرکز پلیس را از بروز جنایت و سرقت باخبر کند. این حق به افراد سرشناس و مورد اعتماد پلیس داده شده بود که از این تلفن استفاده کنند. سرهنگ بیدمشکی و سرهنگ غلام ثانی که فرد اول رئیس آگاهی نیروی انتظامی خراسان رضوي و افسر دوم رئیس پلیس جنایی آن استان است از کارآگاهان ورزیده و لایق هستند و پروندههای جنایی و جزایی مهمی را به سرانجام رساندهاند، اما به نظر این جانب پلیس مشهد با توجه به وسعت شهر و افزایش جمعیت باید بر شمار گشتیهای مشهود و غیرمشهود (آگاهی) بیفزاید، بانکها باید خست را کنار بگذارند و حتماً از پلیس بخواهند به طور آشکار و غیر آشکار شعب بانکها راتحت نظر بگیرند تا یک سارق چاق 130 کیلویی که در عکس معلوم است به علت وزن سنگین بسیار کند حرکت میکند به این آسانی 28 میلیون تومان کفلمه نکرده نگریزد. این سهولت در سرقت هر فرد تنبل بیکاره طفره رو از کار شرافتمندانه را به هوس دزدی از بانکها میاندازد در هر بانک باید آژیرهای پنهان نصب شود که بیدرنگ پس از بروز سرقت به صدا درآمده توجه عابران و مغازه داران را جلب کرده موجبات اضطراب سارق بویِژه اگر چون «اولیورهاردی» هنرپیشه چاقالوی مشهور دهههای 1930 و 1940 و 1950 سینمای هالیوود) چاق و بطی اسیر باشد فراهم آورد در گفت و گویی با جناب سرهنگ غلام ثانی که یک پلیس ورزیده و کارآگاه مجرب است ایشان از همکاری نکردن بانکها گلایه داشت راستی بانکها چرا در این مورد همکاری نمیکنند؟ چند سال پیش طرحی برای تأسیس مؤسسات کارآگاه خصوصی تهیه شد که از افسران مجرب و بازنشسته پلیس به عنوان کارآگاه خصوصی استفاده شود، اما این طرح وارد مراحل اجرایی نشد. پلیس محله نیز طرح بسیار خوبی است که هنوز صورت جدی نگرفته است. این سارق چاق که من ابتدا فکر کردم اولیورهاردی هنرپیشه چاق است که دوباره زنده شده و این بار به مشهد آمده دیر یا زود از کنام خویش خارج خواهد شد. بین تمام مأموران پلیس مشهد چه اونیفورمه و چه لباس شخصی باید عکس این سارق چاق توزیع شود که به محض مشاهده وی او را شناسایی و دستگیر کنند. برای من بسیار جالب بود که یک سارق به این چاقی با آن شکم فربه و برآمده چگونه میتواند به این آسانی از بانکها سرقت کند، اما متوجه شدم که سری در این واقعه نهفته است که باید کارآگاهان هوشمند آگاهی خراسان رضوي و پلیس انتظامی مشهد کشف کنند. راستی چرا بانکها کارآگاه خصوصی استخدام نمیکنند؟ چرا فقط پلیس باید مجری باشد؟ از سوی دیگر فرض میگیریم این شخص با اسلحه واقعی نه اسباب بازی دست به سرقت میزند چرا نیروی انتظامی رسماً آگهی نمیدهد که تمامی سلاحهای جنگی و کمری ممنوعه است. و هر کس صاحب اسلحه است باید آن را تا تاریخ معین به مراکز نظامی تحویل دهد. ورود اسلحه قاچاق از مرز یک بلیه خطرناک است و هر اندازه سهل انگاری شوند خطرهای بیشتری در انتظار مردم خواهد بود خوانندگان مستحضر باشند طی دو مورد سرقت از بانک ملت شعبه کوهسنگی و مسکن شعبه المهدی منطقه سیدی مشهد طی روزهای 24 فروردین و 20 اردیبهشت 190 میلیون تومان دزدیدند و در سومین سرقت سارق چاقالوی تنبل 28 میلیون تومان کاسبی کرده است و دور نیست بزودی یک پیشه شرافتمندانه(!) انتخاب کند.احتمال دارد این هاردی هر سه سرقت را انجام داده باشد یا سرقتها فاعلان مختلف داشته باشند. به هر ترتیب پلیس باید بدون توجه به سهل انگاری و ولنگاری بانکها که وظیفه وجدانی خود را در قبال پولهای مردم انجام نمیدهند، وامهای نامحسوس و تورهای قوی برای دستگیری سارقان بانکها پهن کند و مدیران بانکها را به نصب تجهیزات امنیتی وادار کند.
برایمان سخت بود که حدود دویست و بیست میلیون تومان پول مردم را به جیب بزند و در شهر مقدس مشهد که پایتخت معنوی ایران است درکنام خود پنهان شود و منتظر لحظهای مناسب برای ضربه زدن.
فرمانده انتظامی خراسان رضوي، سردار امیری مقدم پیوسته نتیجه عملیات تجسسی و اطلاعاتی را در خصوص یافتن برگهها و سرنخهایی از بانک دزد چاق خونسرد پرسیده راهکارهایی ارایه میدادند. همه پرسنل پلیس خراسان رضوي بسیج شدند. پلیس آگاهی، پلیس انتظامی، همه کلانتریها به حال آماده باش درآمدند.
جنایات و حوادث زیادی از جمله حمله به بانکها در خراسان رخ داده است، اما موفقیت چند باره این سارق بانک که هیچ سابقهای از اعمال قبلی او در بایگانی تشخیص هویت وجود نداشت، کارنامه ما را زیر سوال میبرد.
ما فقط یک عکس از یکی از دوربینهای نصب شده در نزدیکی آخرین بانک در اختیار داشتیم که در روزنامهها چاپ شد، اما مردم مشهد مردم شریف و غیرتمندی هستند، مردمی هستند که به امنیت و آرامش شهر مقدس خود علاقه دارند.
در حالی که ما جلساتی با عوامل نیروی انتظامی، کارآگاهان، کلانتریها و پلیسهای افتخاری داشتیم تلفنهای مرکز 110 بیوقفه زنگ میزد. ما پیشبینی میکردیم مرد چاق برای غذا خوردن، نان خریدن، کباب و غذا خریدن، پرکردن باک بنزین خود از مخفیگاهش بیرون خواهد آمد.
ما حتی طباخیها را هم زیر نظر گرفتیم، در نانواییها، همان تصویر او پشت شیشه چسبانده شد. تصویر او را به همه شعبه های بانکها فرستادیم.
او زمانی باید از لانه خود خارج میشد. 56 نفر در مشهد با مشخصات ظاهری او شناخته شده و مورد بازپرسی دوستانه و محترمانه قرار گرفتند. هر کس که بیگناهی او به اثبات میرسید با پوزش خواهی محترمانه آزاد میشد. تلفنها پی در پی زنگ میزد مشخصات مرد چاق با خیلیها انطباق داشت. هر کاری که به نظرمان میرسید انجام دادیم.
چند صد قطعه عکس مرد چاق همان عکس ناقص سوار بر موتور در اختیار مأموران پلیس چه آگاهی و چه پلیس یونیفورمه قرار گرفت. ما هیچ سرنخی نداشتیم. سارق هنگام ورود به بانک و خروج از آن چهرهاش را استتار کرده بود. متولی یافتن سارق، آگاهی مشهد بود، اما همه همکاری میکردند. ما با نیروی انتظامی استانهای مجاور تماس گرفتیم. آن عکس را همه جا فرستادیم محل خرید لباسی که به تن کرده بود را شناسایی کردیم.این نخستین سرقت مسلحانه نبود. آخرین هم نیست. سرانجام خبری از کلانتری گلشهر رسید که شخصی در قلمرو استحفاظی آن کلانتری مورد سوءظن قرار گرفته که مشخصههایش با سارق چاق تطبیق میکند. او را به پلیس آگاهی فرستادند.
ما تصویر او را در حال سوار شدن بر موتور بزرگ کرده بودیم، علامتی در دست سارق چاق بود که با فرد مظنون تطبیق میکرد. او را در میان پنج مظنون نشان کردیم پس از بازجویی دوستانه و محترمانهای آزادش کردیم و بیدرنگ او را زیر نظر قرار دادیم. جغرافیای سرقتها و تعقیب رد پای سارق وی را در مظان اتهام قرار میداد. به محض اینکه کلانتری دنبالش فرستاد، با خیال آسوده به کلانتری رفت و با حالتی بشاش و خونسرد پرسید: امری داشتید؟
کلانتری او را به آگاهی فرستاد. روبه رویش قرار گرفتم. به نظرم میرسد گمشده را یافتهام. پس از چند سوال و جواب، رهایش کردیم. من و سرهنگ غلامی ثانی- رئیس پلیس جنایی آگاهی خراسان- احساس مجهولی داشتیم که «اولیورهاردی» [کنایه از چاقی سارق] خود اوست.
رهایش کردیم و دنبالش رفتیم. به محض اینکه به خانه برگشت شروع به پنهان کردن پوشاک و کیفی که پولها را در آنجا قرار میداد. کرد. سعی کرد موتورسيكلت خود را که در خانه دیگری پنهان کرده بود [او دو موتورسيكلت و یک اسلحه کلت غیراستاندارد داشت] از موتورسيكلتها یکی مال خود او و دومی دزدی بود جالبتر اینکه او اتومبیل هم داشت، ولی برای عملیات بانک زنی از آن استفاده نمیکرد» ما از 40 اکیپ کمکی، کمک گرفتیم».
آنچه خواندید سخنان سرهنگ کارآگاه حسین بیدمشکی رئیس آگاهی خراسان رضوی در گفت وگوی اختصاصی تلفن با خسرو معتضد بود.
سرهنگ حسین بیدمشکی، رئیس و سرکارآگاه آگاهی کل و سرهنگ غلامی ثانی، رئیس پلیس جنایی خراسان رضوي میگویند که چگونه همه دوربینهای تعبیه شده در قلمرو سه بانک مورد سرقت و سراسر مناطق جنوب شرقی مشهد را تحت نظارت دایم قرار دادند و برای جلوگیری از خروج سارق از مشهد تمام خروجیهای مشهد تحت وارسی دقیق شبانه روزی بود.
کلت غیر استاندارد در لوله بخاری!
با دو سرهنگ پلیس آگاهی خراسان رضوي، دو کارآگاه برجسته و دقیق و مردمی، سرهنگ کارآگاه حسین بیدمشکی و سرهنگ غلامی ثانی به گفت و گوی تلفنی پرداختم.
سرهنگ بیدمشکی میگوید: «با حکم دادستان، ما به منزل سارق چاق وارد شدیم. او هیچ باور نمیکرد ما تعقیبش کردهایم. در حال جمع آوری و انتقال آلات جرم بود. کلت غیراستانداری داشت که حدس زده بودیم فقط برای ترساندن کارمندان و مشتریان بانک به کار برده است، زیرا در آخرین سرقت در حالی که یکی از کارمندان بانک و یک عابر به تعقیب او پرداخته بودند اسلحه را به سوی آنان گرفت، اما حتی تیرهوایی شلیک نکرده بود.
از این حیث او یک فرد خونسرد مسلط به شمار میرفت. وقتی وارد خانه او شدیم یکه خورد، اما قادر به انکار نبود. همه وسایل مورد بهرهبرداری در جرم به چشم دیده میشد. دوستانه به صحبت با او پرداختم. حدود سه ساعت صحبت کردم سرانجام سیگاری خواست. جا سیگاریاش را به او دادیم. آتش زد. به قول قدیمیها سیگاری گیر اندو شروع به صحبت کرد.
علت اینکه سابقه نداشت این بود که دزد نبود. دلال اتومبیل بود و چون وضعیت معاملات اتومبیل این روزها افت کرده و هر کسی ماشین نمیخرد او ورشکسته شده بود. گفت: بازار خودرو راکد است. او ورشکست شده و به بسیاری از مراجع و سازمانها عریضه نوشته و مراجعه کرده و جوابی نشنیده، 200 میلیون تومان بدهی داشته که امیدی برای پرداخت بدهیهای خود نداشته است.
پس از سه ساعت صحبت، خودش نشانی محل پنهان کردن اسلحهاش را که در دودکش آبگرمکن مخفی کرده بود نشان داد. به او گفتیم که اقدامش موجب ارعاب و اخاف مشتریهای بانک و کارکنان آنجا شده و یکی از مشتریها دچار تشنج شده است.
[دادستان به وی اتهام محاربه وارد کرده است که مجازات آن بسیار سنگین است.]
سرانجام سارق دهان باز کرد و همه چیز را گفت. او صاحب همسر و دو دختر کوچک است. وقتی اعترافاتش به پایان رسید من نفس آسودهای کشیدم. الحمدلله در پیشگاه آقا امام زمان(عج)، آقا امام رضا(ع) و هموطنان و همشهریان سرافکنده نبودیم. آن اولین شب پس از چندین هفته بود که من خواب آرامی کردم. من از مردم مشهد تشکر میکنم که همه همکاری کردند. این مردم شایسته احترام و محبت و قدردانی هستند.
در صفهای نانوایی مناطق جنوب شرقی مشهد، کبابیها، طباخیها، چلوپزیها، جلوی پمپ بنزینها و بانکها کارآگاهان میلیونی، یعنی مردم شهر مستقر بودند. ما از نقطه صفر شروع کردیم، از یک عکس مبهم مردی چاق، با شکم بزرگ. صورت پوشیده ولی با همکاری مردم به یک سارق دویست میلیون تومانی رسیدیم که خود فردی شکست خورده و ورشکسته بود و با اینکه هیچ سابقه جرمی نداشت به فکر افتاد از راه حرام و خطا پولدار شود. خودش هم اعتراف میکند اشتباه و عجله کرده و آبروی خود را برده است.
من به مردم خراسان اطمینان میدهم پلیس آگاهی خراسان، روز به روز بر آمادگی خود میافزاید. به یاد میآورید آقای معتضد! چند سال پیش چند سارق، مسلسل و کلت به دست با پتک به مغازههای طلا و جواهر فروشی مشهد حمله میکردند. با پتک شیشه سنگین طلافروشیها را میشکستند و ضمن ربودن طلا و جواهر برای ایجاد رعب سر جوان جواهر فروش تازه داماد را هدف قرار داده محض خودنمایی و ضرب شست با گلوله میپاشاندند. آن جنایتکاران دستگیر شدند و به اشد مجازات رسیدند.
الحمدلله کادر خوبی در آگاهی داریم که تحصیلات عالیه دارند. حتی چند تن در حال گذراندن دکترای خود در رشتههای حقوقی و جرم شناسی هستند. از امکاناتی برای کارهای آزمایشگاهی برخورداریم. سعی میکنیم یک پلیس علمی- جنایی باشیم.
مشهد شهر بسیار بزرگی است با چندین میلیون جمعیت با سالانه میلیونها مسافر و زائر ورودی و یک قطب معنوی و جاذبه مذهبی درخشان نمیتوان انتظار داشت در چنین جامعهای جنایت و سرقت روی ندهد و جرایم دیده نشود، اما ما تا آنجا که در توانمان هست میکوشیم نظم و امنیت و آرامش در سراسر خراسان رضوي و سایر استانهای خراسان برقرار باشد. ما هر لحظه آماده هستیم خبری بشنویم، اما تبهکاران قادر به فرار از دست ما نیستند. ما حمایت مردم را پشت سر داریم. من فرزندان مردم را مانند فرزندان خود میانگارم.
باور میکنید وقتی بچهای گم میشود. تصویر او روی میز کار من قرار میگیرد و تا از سرنوشت او آگاهی نیابم آرام نمیگیرم. عکس بچههای گمشده روی میز من جلوی چشم آنقدر میماند که بدانم چه به روزشان آمد. آنان مانند فرزندان خودم هستند. وقتی سالم و زنده به خانوادهشان تحویلشان میدهیم خوشحال و خندان میشوم. وقتی خدای ناکرده خبر بدی میرسد اندوهگین و افسرده میشوم و چند روز گرفتهام. از همکاری مردم خراسان با پلیس و پلیس آگاهی سپاسگزارم.
در مورد سارق چاق پرسیدم. سرهنگ گفت، در زندان است. توجه جناب سرهنگ را به این نکته جلب کردم که زندان نباید دانشگاه آموختن روشها و فنون جنایت و تبهکاری باشد. چه بهتر که در طول مدت حبس به زندانیان، حرفههایی آموخته شود. ناصحان و مبلغان اجتماعی مورد قبول و احترام، با زندانیان صحبت کنند. نصیحت کنند و آنان دوباره در اولین روز آزادی به دنبال جرم و سرقت و تبهکاری نباشند و البته سرهنگ سخنانم را تأیید کرد. با سپاس از جناب سرهنگ بیدمشکی و جناب سرهنگ غلامی ثانی و همکاران سختکوش ایشان.
خسرو معتضد - قدس