استاندار جدید کردستان باید از منطق جریانها سیاسی دوری کنند؛ چرا که این منطق به جز رسوایی چیز دیگری ندارد
در سلسله یادداشتها مربوط به انتخاب استاندار جدید کردستان هستیم و در یادداشت گذشتهها ملاک بومی بودن و یا تخصص داشتن را مورد بررسی قرار دادیم و این نکته را اشاره کردیم که هر دو آن ملاکها یعنی بومی بودن و تخصص داشتن برای انتخاب استاندار کافی نیست و ما در چند دهه گذشته هم نیروهای بومی را در استان و حتی در سطح کشور داشتیم و هم نیروهای متخصص را، ولی هیچ کدام از آنها باعث حرکت و پیشرفت چه در استان و چه در سطح کشور نشد.
به گزارش تابناک کردستان، دلیل اصلی این عدم موفقیت در نداشتن تعهد قلبی به جامعه و مردم است و ما متاسفانه امروز هم این مشکل بزرگ را داریم که مدیران ما نسبت به جامعه و مردم تعهد و احساس مسئولیت ندارند و فقط و فقط به فکر تامین منافع شخصی و جناحی هستند و منافع مردم و جامعه محلی از اعراب ندارد.
به عبارت دیگر میتوان ادعا کرد که این مدیران به جای توجه به مردم متاسفانه خودشان را تابع جریانها سیاسی میکنند و هر روز طبق منطق آنها رفتار و عمل میکنند و نتیجه آن عدم رفع مشکلات مردم و جامعه است. منطق جریانها سیاسی بدین صورت است که هیچ چیز به اندازه تامین منافع سیاسی و مسند قدرت آنها مهم نیست و مدیران باید قبل از هر چیزی به فکر منافع سیاسی آن جریانها باشند و حتی خودش را باید فدای آن جریانها سیاسی کنند.
اصولا در چنین منطقی خبری از اختیار داشتن و احساس مسئولیت نیست و آنچه ما مشاهده میکنیم صرفا نوکر و اسیر بودن در چنگال جریانها سیاسی است. ما در طول این چند دهه از این نمونهها کم نداشتیم که وقت و سرمایه کشور و آینده این مردم را فدای منافع سیاسی و جناحی کردند و با دروغ و فریب مسند قدرت را اشغال کرده اند و در آخر هم به جز رسوایی و آشکار شدن چهره واقعی و منافقانه آنها چیزی دیگری نداشته است.
در واقع مخفی کردن و فریب دادن مردم و جامعه جز ذات و فطرت غلط و اشتباه منطق جریانها سیاسی است و در این منطق اشتباه از فطرت و ذات انسانیت خبری نیست و خدمت کردن و احساس مسئولیت در قبال جامعه فقط برای کسب جایگاه اجتماعی کاربرد دارد و گرنه نقشی در رفتار و عمل آنها ندارد.
از طرف دیگر این منطق غلط و اشتباه از طریق زبان برای جامعه بیان میشود و زبان هم تابع تغییرات نظام اجتماعی و اقتصادی است و اگر این نظام اجتماعی منافع ما را تامین کرد باید زبان در آن جهت حرکت کنند و اگر منافع ما طور دیگری تامین شد باز زبان باید در آن جهت حرکت کنند، در هر صورت زبان شکل ثابت شدهای ندارد و امروز لحن و زبان مدیران متفاوت است نه بخاطر اینکه منطق آنها تغییر کرده است بلکه بخاطر اینکه منافع جریانها سیاسی در آن مسیر بهتر تامین میشود.
اصولا بین زبان و قلب تفاوت زمین تا آسمان را دارد و وقتی یک مدیر با زبان حرف میزند و مدیر دیگر با قلب با مردم حرف میزند تفاوت بین آنها قابل درک است. مدیری که با زبان با جامعه سخن میگوید براساس واقعیتها موجود در جامعه سخن نمیگوید و مردم این نکته را درک میکنند که حرف آن مدیر بیرون از واقعیتها موجود است و مردم از طریق حس حقیقت جویی الهی که در ذات همه انسانها قرار دارد به باطل بودن سخنان فلان مدیر آگاه میشوند و نیازی به فلسفه چیدن در مورد دروغ و فریب دادن مردم توسط فلان مدیر نیست.
اما کسی که از طریق قلب با مردم حرف و سخن میگوید مسلما در قلب و دل مردم هم جا میگیرد و دلیل آن در اینست که این سخنان روح حقیقت جویی انسان را بیدار میکنند و انسان در اینجا نقش قاضی را برعهده دارد و نمیتواند خودش را فریب دهد، همچنان که در برابر مدیران دروغگو هم نمیتواند خودش را فریب دهد و به سخنان پوچ و بی محتوا آنها گوش دهد.
اشتباه و غلط بودن منطق جریانها سیاسی در اینجا معلوم میشود که آنها فرض میکنند که مردم فاقد روح حقیقت جویی هستند و میتوانند به راحتی جامعه و مردم را فریب دهند بدون اینکه چهره و صورت منافقان بودن آنها آشکار شود، در حالی وجود این حس حقیقت جویی که در ذات انسان قرار دارد نقش یک دادگاه و قاضی را بازی میکنند که حق از باطل را تشخیص میدهند.
جریانها سیاسی در تصور غلط خودشان فکر میکنند که انسان فاقد محتوا و ماهیت است و میتواند هر کاری را انجام دهند بدون اینکه کسی از آنها انتقاد کنند، در حالی که انسان بودن بخاطر وجود محتوا و ماهیت انسانی است و این محتوا و ماهیت از جمله فهم و درک واقعیت و آگاه شدن نسبت به پیرامون خود و همچنین مشخص و معلوم کردن درست از نادرست جز این محتوا و ماهیت انسانی است.
این مقدمه را از این جهت بیان کردیم که استاندار جدید کردستان باید از این منطق غلط و اشتباه که چیزی به جز رسوایی و بی آبروریی ندارد از وجود خودش دور کند و خودشان را تابع منافع و خدمت کردن به جامعه کنند؛ چرا که فقط خدمت کردن به مردم باعث ماندگاری انسان چه از لحاظ شخصیت و چه از لحاظ وجودی خواهد شد و تجربه استانداران و مدیران گذشته این ادعای ما را اثبات میکند که چطور جامعه ما بعضی از این مدیران با وجود اینکه در قید حیات نیستند همچنان در اذهان خودش نگه میدارند و در مقابل نام این مدیران جدید را حتی برای یک روز هم نگه نمیدارند و دلیل این رفتار جامعه در خدمت کردن مدیران و یا خیانت کردن آنهاست.