خاطره آن روز و سؤال پدر راکه از روی صداقت وسادگی پرسید,مگر مهندس نشده ای که هنوز درس می خوانی؟" هرگز فراموش نکرده ام.اگر چه آن روز نتوانستم برای بابا توضیح دهم که چرا با وجود تمام شدن دوره دانشگاهی ام هنوز باید درس بخوانم.ولی بتدریج که تفاوت فرزندش با خیلی از هم دوره هایش را به مناسبت های مختلف می دید,دریافتم که جواب سؤالش را گرفته است.
کد خبر: ۵۷۵۳۲۴
تاریخ انتشار: ۱۵ اسفند ۱۳۹۶ - ۱۶:۵۴ 06 March 2018
رؤیای نویسندگی و گویندگی
یک روز زمستانی سال1372که پس از فارغ التحصیل شدن در رشته مهندسی برق-قدرت از دانشگاه علم و صنعت تهران به خانه پدری برگشته بودم.زیر نور آفتاب و وسط حیاط خانه موکتی پهن کردم.کاتالوگ یک داروی خارجی را برداشتم و کلمه کلمه آن را بی وقفه, با سختی و مشقت فراوان و صرف ساعت ها وقت ترجمه کردم.
اگرچه ماجرا به بیش از دو دهه قبل برمی گردد,ولی خاطره آن روز و سؤال پدر راکه از روی صداقت وسادگی پرسید,مگر مهندس نشده ای که هنوز درس می خوانی؟"  هرگز فراموش نکرده ام.اگر چه آن روز نتوانستم برای بابا توضیح دهم که چرا با وجود تمام شدن دوره دانشگاهی ام هنوز باید درس بخوانم.ولی بتدریج که تفاوت فرزندش با خیلی از هم دوره هایش را به مناسبت های مختلف می دید,دریافتم که جواب سؤالش را گرفته است.
چند ماه بعد خدمت سربازی را با شروع دوره آموزشی در دانشکده افسری پرندک تهران آغاز کردم.تمام سختی های حدود دو ماه حضور پیوسته و شبانه روزی در پادگان آموزش نظامی را با مطالعه و ختم چندین کتاب به پایان رساندم.تا آنجا که فرمانده فرهیخته گردان پس از پایان دوره بسیار شگفت زده شده و در حضور تمام پرسنل از رمز و راز آن استقامت کم نظیر پرسید,و سرباز سخت کوش خود را ازاینکه با توسل به مطالعه هرگز از پادگان خارج نشده بود,بطور ویژه ستود.
خرداد73هم پس از آموزش نظامی و ادامه خدمت سربازی در نیروی انتظامی استان فارس ,حدود 8ماه اول  بواسطه مشغول شدن به مطالعه و ترجمه متون فنی خود را از دیدار خانواده محروم کردم.تا آنجا که آن روزه 8 ماهه دوری را فقط اصرار توأم با التماس پدر برای دیدار فرزند شکست.
حداقل یک دهه اول خدمتم در شرکت نفت را نیز که از تابستان75آغاز گشت,همچنین از طریق مشغول شدن  به ترجمه مستمر متون فنی برق گذراندم که دستاورد آن کتاب و کاتالوگ های ارزشمندی است ,لکن هنوز به دلایل مختلفی موفق به انتشار آنها نشده ام.
انگار قرار نبود,ماجرا بزودی خاتمه یابد.چون سال88الهام گونه دریافتم که باید در کنکور کارشناسی ارشد زبان انگلیسی شرکت کنم.به همین علت با کوشش فراوان نتیجه تلاش و سخت کوشی ام ,پذیرفته شدن در دانشگاه علوم و تحقیقات یزد بود.سختی های متنوع و بنیان کن حضور در کلاس درس هیچ کدام سد راهم نشدند.بطوریکه یک ترم تمام از محضر اساتید آن دیار کسب فیض و حتی مقاله ام به زبان انگلیسی برای ارائه در کنفرانسی در مالزی پذیرفته شد.
فراتر اینکه اگر چه به دلایلی تقدیر این بود که درس خواندنم به دریافت مدرک رسمی منتهی نشود .ولی در امتداد آن مسیرترم دیگری را هم در دانشگاه آزاد آبادان با خواندن انگلیسی سپری کردم.
بگذریم که سرانجام چرخ روزگار مرا به حوزه دیگری کشاند که خیلی هم بی حکمت نبوده است.
اما اکنون چند سالی است که  از جمله دغدغه های همیشگی و مستمرم یافتن متون انگلیسی مطلوب در زمینه های مختلف,سپس ترجمه و به اشتراک گذاشتن آنها با دلسوزان و علاقه مندان است.
ازاینرو,چقدر خوشحال و از راه پر نشیب و فراز طی شده خرسندم.هنگامی که امروز می بینم, استاد و دکترای روانشناسی,متخصص نفتی دارای تحصیلات عالی آکادمیک و تجربه ارزشمند در حوزه نفت و نمکزدائی,کارشناسان مجرب برق,اساتید مدیریت و فعالان سایر عرصه ها گاهی مرا مورد لطف قرار داده و ترجمه هایی را که هنوز با همان اشتیاق کاتالوک داروی خارجی در آن روز زمستانی متجاوز از بیست سال قبل با زحمت و هزینه زیاد ولی با عشق و احساس تهیه و تکمیل می کنم,نه فقط با دقت مطالعه بلکه گاهی هم بخاطر آنها تحسینم می کنند.
صدالبته,بدیهی است که همواره نیزلحظه شمار دریافت نقد و پیشنهاد دلسوزانه سروران معززی بوده و هستم,که گذر از این راه طاقت فرسا جز به مدد نفس گرم آنها میسر نبوده و نیست.
"تنور دل هایتان گرم و پر انرژی باد"
غریب واحدی پور
از مجموعه رؤیای نویسندگی و گویندگی
اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار