تاریخ انتشار: ۰۷ فروردين ۱۳۹۵ - ۰۴:۱۹26 March 2016
به گزارش «تابناک یزد»؛ آیتالله سیدمحمد ضیاءآبادی از اساتید برجسته اخلاق در شهر تهران است. در ادامه پای سخنان این مفسر قرآن کریم مینشینیم:
در
حدیثی از حضرت امام صادق (ع) رسیده است که فرمودند: حضرت یوسف (ع) سلطان
مصر بود و فاصله از مصر تا کنعان که پدرش حضرت یعقوب در آنجا زندگی میکرد،
بیش از هجده روز راه نبود و کاملاً برایش ممکن بود که پدر را نزد خود
بیاورد و او را از غصه و غم برهاند؛ ولی نکرد و پدر در فراق پسر آنقدر
نالید و گریست که به فرموده قرآن:
«... وَابْیَضَّتْ عَیْنَاهُ مِنَ الْحُزْن...»؛
... هر دو چشمش از شدت حزن نابینا شد...
برادرها
هم دو سفر - یا بیشتر - به مصر آمدند و یوسف (ع) را ملاقات کردند و او
آنها را شناخت اما خود را به آنها هم معرفی نکرد!چرا چنین کرد؟ چون
مأذون از جانب خدا نبود. خدا صحنه امتحانی عجیبی برای آن پدر و پسر به
وجود آورده بود و میخواست دوران امتحان با تمام دشواریهایش به پایان
برسد. وقتی به پایان رسید. دستور معرفی صادر شد و یوسف خود را به برادرها
معرفی کرد و گفت: من یوسفم، برادر شما!
سپس حضرت امام صادق (ع) فرمود: داستان مهدی (عج) نیز در زمان غیبتش همانند داستان حضرت یوسف است و از مردم فاصلهای ندارد!
«یسیر فی اسواقهم و یطأ بسطهم و هم لایعرفونه»؛
در
میان بازارهای مردم گردش میکند؛ وارد خانههایشان شده و روی فرشهایشان
قدم میگذارد ولی مردم او را نمیشناسند! و او هم مأذون در معرفی خودش
نمیباشد، تا دوران امتحانی غیبت به پایان برسد و او به اذن خدا خود را
معرفی کرده بگوید: