طنز سیاسی!
زبان فارسی و گویش های پیرامون آن از زبان های پر رمز و راز دنیا است که پر از صنایع ادبی ( ابهام ، استعاره ، اغراق ، ايهام ،تمثيل و ... )است ! در این قسمت از خبرهای تابناک به فراخور برخی خبرها ، استفاده از ضرب المثل ها و حکایات ملی و محلی ، مورد توجه است .
تابناک کهگیلویه و بویراحمد ، طنز سیاسی ! / زبان فارسی و گویش های پیرامون آن از زبان های پر رمز و راز دنیا است که پر از صنایع ادبی ( ابهام ، استعاره ، اغراق ، ايهام ،تمثيل و ... )است ! در این قسمت از خبرهای تابناک به فراخور برخی خبرها ، استفاده از ضرب المثل ها و حکایات ملی و محلی ، مورد توجه است .
فیش برقش به ما چه مربوط؟ خودش پرداخت کند
آورده اند که مردی از روستای زادگاهش هوس شهرنشینی کرد.
گله و رمه خویش را فروخت تا بتواند در شهر مقصد، زمینی بخرد و ساختمانی بنا کند
دست به کار شد و پس از چند ماه کار شبانه روزی خانه را تکمیل و آماده هجرت شد.
ابتدا قصد فروش خانه روستایی خود را داشت اما چون یکی دیگر از همسایه ها خونه اش قدیمی و کوچک بود به نزد مرد مهاجر قصه ما آمد و گفت:
حال که می خواهی به شهر بروی بگذار تا ما در خانه ات ساکن شویم.
آن موقع که چون امروزی به خصوص در روستاها بازار فروش و رهن و اجاره نبود.
قبول کرد و گفت: باشه هر وقت ما رفتیم ساختمون به اضافه طویله و آغل حیوانات همه در اختیارت.
و چنین شد.
مرد روستایی اسباب کشی کرد و ساکن شد و بواسطه منزل بزرگتر بسیار احساس رضایت و راحتی داشت ولی فرزندی داشت ساده لوح.
پدر روستایی از دنیا رفت و پسر ساده لوح شد مرد خانه.
پسر ساده لوح که مرد جدید خانه بود ، از پرداخت فیش های برق امتناع می کرد فیش ها روی هم تلمبار شد و کار به مداخله مامور اداره برق کشید.
وقتی دلیل عدم پرداخت را پرسیدند در جواب می گفت:
فیش ها که به نام ... (صاحب خونه قبلی همان که به شهر رفته بود و خانه را مجانی در اختیارشان گذاشته بود) می باشند پس خودش فیش هایش را پرداخت کند. مگر فیش ها به نام ما است که پرداخت کنیم؟!
حکایت این روزهای پروژهای تعطیل و عدم پیگیری آنها بی شباهت به داستان پرداخت فیش های برق نیست !
گله و رمه خویش را فروخت تا بتواند در شهر مقصد، زمینی بخرد و ساختمانی بنا کند
دست به کار شد و پس از چند ماه کار شبانه روزی خانه را تکمیل و آماده هجرت شد.
ابتدا قصد فروش خانه روستایی خود را داشت اما چون یکی دیگر از همسایه ها خونه اش قدیمی و کوچک بود به نزد مرد مهاجر قصه ما آمد و گفت:
حال که می خواهی به شهر بروی بگذار تا ما در خانه ات ساکن شویم.
آن موقع که چون امروزی به خصوص در روستاها بازار فروش و رهن و اجاره نبود.
قبول کرد و گفت: باشه هر وقت ما رفتیم ساختمون به اضافه طویله و آغل حیوانات همه در اختیارت.
و چنین شد.
مرد روستایی اسباب کشی کرد و ساکن شد و بواسطه منزل بزرگتر بسیار احساس رضایت و راحتی داشت ولی فرزندی داشت ساده لوح.
پدر روستایی از دنیا رفت و پسر ساده لوح شد مرد خانه.
پسر ساده لوح که مرد جدید خانه بود ، از پرداخت فیش های برق امتناع می کرد فیش ها روی هم تلمبار شد و کار به مداخله مامور اداره برق کشید.
وقتی دلیل عدم پرداخت را پرسیدند در جواب می گفت:
فیش ها که به نام ... (صاحب خونه قبلی همان که به شهر رفته بود و خانه را مجانی در اختیارشان گذاشته بود) می باشند پس خودش فیش هایش را پرداخت کند. مگر فیش ها به نام ما است که پرداخت کنیم؟!
حکایت این روزهای پروژهای تعطیل و عدم پیگیری آنها بی شباهت به داستان پرداخت فیش های برق نیست !
