چو موگرمو ن مکانی با صفا نیست
دلم یک لحظه از آنجا جدا نیست
صفا دارد کنار بستر جن
چو این بستر مکانی دلربا نیست
خوشا کوه سیاه سر بلندش
نسیمش بهر جانها جزدوا نیست
بهارش با صفا و با طراوت
دراین منظر بجز لطف خدانیست
خوشا آواز رودش در زمستان
صدایش جز صدای اشنا نیست
به هرجا یادم آید از گذشته
توانی جز مرور گریه ها نیست
به هر روستا گذر افتاده ام دل
دگر آن رونق آلاله ها نیست
هیاهو های صبح مردمانش
همه جز خاطراتی نزد مانیست
گذشتیم از خوشی در غربت خود
دوایی جز نوای ناله ها نیست
صدایش ناله شد ازدرد حرمان
چرا از بهر الامش دوا نیست
چراهای زیاد ی دارم اما
چرایی بهر این صد ها چرا نیست
هرانچه تا کنون دیدیم وگفتند
گمانم جز شعارومدعا نیست
هزاران نعمت این گنجینه دارد
بیانش در توان شرح مانیست
توان مدح دهقان بود این حد
ولیکن این تمام ماجرانیست
جن"نام رودخانه موگرمون است"
علی پناه دهقان اسفند 96